سلام عزيزان.به عمق تنهايي خوش آمديد.عزيزان من به ديدن وبي نميام پس دعوت نکنيد که شرمنده بشم.اميدوارم لحظات خوبيو در عمق تنهايي داشته باشيد.اگه نظري پيشنهادي انتقادي داشتيد بهم بگيد ممنون

عمــ ـــق تنهــ ـــایی

گاهی تنهایی ام آنقدر عمیق است*که در آسمان هم احساس میکنم در قفسم.











 

در اين دنياي نامردي
سياهي و بدي،سردي

درين گردونه آشوفته
که پاکي و صفا خفته

همه مخلوقه بي وجدان
دو رنگ و جاهل و نادان

به فکر خوردن و خفتن
نه پاس و شکر او گفتن

در اين بازار خف آور
ندارم هم ره و ياور

شدم حيران و سرگردان
ندارد اي خدا پايان؟

چرا پس اين تنه خسته
به اين بازار،دل بسته

چرا پس جان بي وجدان
نميگيرد کمي سامان

مدام اين را به دل گويم
ولي پاسخ نجويم

اگر خواهي نشي رسوا
بشو همرنگ اين دنيا

ولي افسوس کاره جان
ندارد لحظه اي پايان

شو مغلوب عقل آخر
دز اين جنگ دل و داور


کند در قعر اين مرداب
مرا آخر دلم در خواب

خدايا از تو ميخواهم
نبيند دل که در خوابم


مرا بر حاله خود دادار
براي لحظه اي نگذاز


 


انسانها تنهائـــــیت را پر نمیکنند ...

فقط خلوتت را میشکنند

هر چه انسانهای اطرافت بیشتر باشند ،

خلوتت آشفته تر

و

تنهائیت تنهاتر میشود ...


تو می خواستی بشی " سنگ صبورم " ...

تو شدی "سنگ" و من هنوز "
صبورم

 

پنج وارونه چه معنا دارد؟
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرتزده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم

مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو می داد
آن قدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

بعدها وقتی بارش بی وقفه درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد؟

ܓܨミخویش را گم کرده ام در سنگلاخ زندگی

 هر چه میگردم نمیدانم کجا افتاده ام
ミܓܨ

_____________________


گلی بودم در ایام جوانی
جوانی بودم نكردم زندگانی
گلی بودم چه وقت چیدنم بود
جوان بودم چه وقت مردنم بود

 

بقیه عکسها با اندازه بزرگ در ادامه مطلب...

( حتما حتما ببینید فوق العاده اند )

_________________________


ادامه مطلب


ایـن روزهـا ...

شیرین میـزنم

بی آنکـه ،

 پای فرهـادی درمیان باشـد... 

این پیاده رو های بارانی دستهای گرم تو را کم دارند...!

دلم می لرزد
هر گاه صدای جدیدی سلام می کند
تپش قلب می گیرم
من دیگر کشش خدا حافظی ندارم
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم........

 

اگر درد داری...

 تحمل کن... 

روی هم که تلنبار شد...

 دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاس...!


کم کم خودش بی حس میشود...!

       __________________


یادم باشد امشب بعضی از آرزوهایم را
دم در بگذارم تا رفتگر ببرد
بیچاره او..
مابقی را هم نقدا با خود به گور میبرم
مابقی همان آرزوی با تو بودن است
نترس!
 حتی آرزوی داشتنت را هم به کسی نمیدهم


برای خداحافظی نیا ؛
اگر می خواهی بروی ، بی خبر برو ...
می گویند آدم ها تا چیزی را به چشم نبینند ، باور نمی کنند ...

آهای ِ روزگار !!
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت
هماهنگ کنم ... !! 

ܓܨミخویش را گم کرده ام در سنگلاخ زندگی

هر چه میگردم نمیدانم کجا افتاده ام
ミܓܨ

__________________


بعضی وقتا هست که دوست داری کنارت باشه . . .
محکم بغلت کنه . . .
بذاره اشک بریزی تا آروم شی . . .
بعد آروم تو گوشت بگه
.
.
.
«دیوونه من که باهاتم» 


 

فكر نكن كه به پايت مي نشينم ....!

بلند ميشوم..

آرام چرخی میزنم

و مطمئن میشوم که نیستی...

بعد برمیگردم سَرِ جایم..

سرم را میگذارم...

و

میمیــــرم .

خیانت است یا عدالت!!!؟؟؟

نوشت دوستت دارم و برای هر دو فرستاد...

گريه ام ميگيرد...
وقتي که ميبينم کسي که تمام دنياي من بود اکنون منت
 ديگري را ميکشد...!!


بی کــــــس وتنهام ولی تنهاییم عالمیســـ ــــ ــــت

تـــنــهایی رنجیست عجیب اما دلم مایوس نیست

 فـــردا از این دنیا میرم اما کسـ ـــ ـــی پیشم نیست

 


چقدر سخت است...

سخت ترین روزهای عمرت باشد٬

دیوانه شده باشی٬

از دیوانگی بزنی زیر خنده٬

همه فکر کنند چقدر خوشحالی!

و اشک هایت را فقط تاریکی ببیند...

و آبی که صورتت را می شوید...

و خدایت...


متــــــــاسفم

نه براـے تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست

نه براـے خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم

متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را

از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم

تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم...! 


چشاتو وا نکن اینجا ، هیچ چی دیدن نداره

صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره
توی آسمونی که کرکسا پرواز می*کنن
دیگه هیچ شاپرکی ، حس ِ پریدن نداره
دستای نجیب ِ باغچه ، خیلی وقته خالیه
… از تو گلدون ، گلای کاغذی چیدن نداره
بذا باد بیاد ، تموم ِ دنیا زیر و رو بشه
قلبای آهنی که ، دیگه تپیدن نداره
خیلی وقته ، قصه ی اسب ِ سفید ، کهنه شده
وقتی که آخر ِ جاده*ها رسیدن نداره
نقض ِ قانون ِ آدم*بزرگا جـُرمه ، عزیزم
چشاتو وا نکن ، اینجا هیچ چی دیدن نداره

رو که اینجا جای ما نیست

دلدادگی از آن ما نیست

برو که دیگر این دل ما

آسودگی در جان او نیست

برو ولی یاد آر چه عاشقانه

بودیم ولی دگر تحملی نیست

عشقم برو به آغوش مادرت

که بعد من جز او پناه گاه امنی نیست

برو اما شاد باش تا آسوده گیرم

که جز شادابیت آرزویی نیست

به خدا میسپارمت ای نازنینم

که جز او دگر هیچ امیدی نیست

しѺ√乇

+نوشته شده در دو شنبه 14 / 8 / 1390برچسب:جملات عاشقانه,جملات غمگین,جملات زیبا و عاشقانه,جملهای عاشقانه,جملهای جدید عاشقانه,غمگین,تنها,تنهایی,جدید,,ساعت11:2توسط آرمین نخستین | |


من همه جا گشتم

براي شادي

اما شاديهايم را خط زدند

اين سهم ، سهم من نيست

تقديراست

 

بقیه عکسا با اندازه بزرگتر در ادامه مطلب...

(حتما حتما ببینید)

しѺ√乇


ادامه مطلب


آه ای مردم روزی که من مردم مرا در پارچه سیاهی بگذارید

تاهمه بدانند زندگی من از آن پارچه سیاهتر بوده .

چشمانم راباز بگذارید تاهمه بدانندهنوز چشم براهش هستم.

دستانم راباز بگذارید تاهمه بداننددست خالی ازاین دنیارفته وباخود چیزی نبرده ام.

ودر آخرمرااز کوهساران بغلتانیدهرکجاکه آرام گرفت مرا آنجادفن کنید

وتکه یخی رابه صورت صلیب بر مزارم بگذارید تا بجای عزیزترین کسم برمزارم بگرید....

دلم گرفته آسمون نمي تونم گريه كنم

شكنجه مي شم از خودم نمي تونم شكوَ كنم

انگاري كوه قصه ها رو سينه من اومده

آخ داره باورم ميشه خنده به ما نيومده

خنده به ما نيومده

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترَم

تو رو زگار بي كسي يه عمره كه در به درم

حتي صداي نفسم ميگه كه توي قفسم

من واسه آتش زدنت يه كوله بار شب بسم

دلم گرفته آسمون يه كم منو حوصله كن

منو كه از اين روزگار يه خورده كمتر گله كن

منو به بازي ميگيرند عقربه هاي ساعتم

برگهَ تقويم ميكنه لحظه به لحظه لعنتم

آهاي زمين يه لحظه تو نفس نزن

 نه چرخ كه آروم بگيره يه آدم شكسته تن

رفت
و رفت
از میان ِ درختان ایستاده
و عطر ِ سخت پوستان ِ خفته
گذشت
در انتهای آن همه سبز
سیاهی ِ عمیق
او را به خود خواند
وارد شد
یکباره همه چیز به پایان رسید
نور ، صدا ، حضور ...
هرچه پیشتر رفت
بیشتر تنها شد ... گریست
وارد شده بود
بی
که بداند خروج کدام سو ست!


 

•.♥دلم پُــــــــــر است

پُــــــــــر پُــــــــــر پُــــــــــر

آنقــــــدر که گاهی اضافه اش،

 از چشمانم می چـــــکد !!♥.•

しѺ√乇


خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه

برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه

نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست

نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست

منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند

که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند

حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم

اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم

نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم

که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم

فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه

برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه

برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن

خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن 


عکســـــت را نگــــاه میکنــــم آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود امــــــا ، پیـــــــرم میکنــــد ......

しѺ√乇


نمیدونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگیمو ...

نمیدونم چرا قسمت میکنم روزهای خومب زندگیمو...

چرا تو اول قصه همه دوستم میدارن...

وسط قصه میشه سر به سر من میزارن...

تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میزارن...

میتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم ... میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم

تا با یه نیش زبون بترکه و خراب بشه ....... تا بیان جمش کنن حباب دل سراب بشه

میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی .... میتونم درست کنم ترس و دلواپسی

میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم ..... میتونم پشت دل ها قایم بشم کمین کنم

ولی با همه این حرفا باز منم مثل اونهام ... یه دروغگو میشم همیشه ورد زبونهام...

یه نفر پیدا بشه به من بگه چیکار کنم ... با چه تیری اونی که دوستش دارم و شکار کنم...

توی دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره... 

آدم خـاصـی نـيـسـتـم
مـخـاطـب خـاصـی هـم نـدارم
فـقـط
حـس خـاصـی دارم ......!

__________________

•.♥خدایا ...!!
ازتو دلگیرم ...
گفته بودی حق انتخاب داری
پس چرا
انتخابم درکنار دیگریست؟!!؟♥.•

__________________

+نوشته شده در سه شنبه 8 / 8 / 1390برچسب:جملات عاشقانه,جملهای غمگین عاشقانه,غمگین و عاشقانه,غمیگن,جملات زیبا,متن عاشقانه,,ساعت23:19توسط آرمین نخستین | |


ميشه بايد کسي باشد
که معنی سه نقطه*های انتهای جمله*هایت را بفهمد
همیشه باید کسی باشد
تا بغض*هايت را قبل از لرزیدن چانه*ات بفهمد
باید کسی باشد
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد
کسی باشد
که اگر بهانه*گیر شدی بفهمد
کسی باشد
که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن
بفهمد به توجهش احتياج داري
بفهمد که درد داری
که زندگی درد دارد
که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش
برایِ یك آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه...!‬ 

***

بیـــهوده ورق می خورنــــــــد تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛

روزهــــای ِ من ، همه یک روزند ...

شنبــــه هایی که فقـــط پیشوندشــــــان عوض می شـــــود ...

***

دلم گرفته آسمون نمي تونم گريه كنم

شكنجه مي شم از خودم نمي تونم شكوَ كنم

انگاري كوه قصه ها رو سينه من اومده

آخ داره باورم ميشه خنده به ما نيومده

خنده به ما نيومده

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترَم

تو رو زگار بي كسي يه عمره كه در به درم

حتي صداي نفسم ميگه كه توي قفسم

من واسه آتش زدنت يه كوله بار شب بسم

دلم گرفته آسمون يه كم منو حوصله كن

منو كه از اين روزگار يه خورده كمتر گله كن

منو به بازي ميگيرند عقربه هاي ساعتم

برگهَ تقويم ميكنه لحظه به لحظه لعنتم

آهاي زمين يه لحظه تو نفس نزن

نه چرخ كه آرو بگيره يه آدم شكسته تن

يه اشتباه



يه اشتباه كهنه بود دلهره قرار ما

يه قصه هميشگي نترسو دنبالم بيا

تومثل سنگ كهربا تو دست يار نا بلد

غريبه چشم هاي تو بود كه حرف هاي عاشقونه زد

اما تو كيش و مات من بازي برنده اي نداشت

دلم به فردا خوش نبود عشق سرم كلاه گذاشت

دوباره عاشقيِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ ِِِِِِِتو خاطره در به در

دوباره شونه هاي من چتري براي دو نفر

دوباره باج بي كسي به او كه موندني نبود

يكي مثل تو بي وفا دشمن اين دل حسود

بعد تو عادتش مي دم به روزگار بي كسي

تو هم مثل فرشته ها به داد من نمي رسي

يه اشتباه كهنه بود دلهره قرار ما

فرقي برام نمي كنه مي خواي بياي مي خواي نياي

 


 

+نوشته شده در سه شنبه 8 / 8 / 1390برچسب:,ساعت22:12توسط آرمین نخستین | |


مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار.

تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه !
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .
پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم
اما هنوز کمی مردد بودم .
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم .
فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم ...

این ماجرارا که شنیدم دیدم چقدر وضع ما مذهبی ها خطرناک است . شاید بد نباشد که به خودمان باز گردیم و ببینیم که روزی چند بار و به چه قیمتی تمام اعتقادات و مذهبمان را می فروشیم ؟! 

+نوشته شده در سه شنبه 8 / 8 / 1390برچسب:داستان کوتاه,زیباترین داستانهای کوتاه دنیا,داستانهای کوتاه عاشقانه,,ساعت16:47توسط آرمین نخستین | |


از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
 تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد 


از بــــدرقه کردن خسته ام
دلم استقبال می خواهد

یکی "بیاید" لطفـــــا .....!

از یک گوشه ی اتاق

به گوشه ی دیگر سفر می کند ...

تمام فاصله اش تا من

همیشه همین قدر است ...

تنهایی !!!

•.♥هَركس از اين دُنــيـــــا چيزي برداشت
من از اين دُنـــيـــــــا
دَستـــــــ برداشتم♥.•

___________________

+نوشته شده در دو شنبه 7 / 8 / 1390برچسب:جملات تنهایی,تنهایی,تنها,جملات غمگین,جملهای غمگین,متن تنهایی,متن قمگین,,ساعت21:12توسط آرمین نخستین | |


صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 26 صفحه بعد

?

Love Icons

Love Icons



با کليک روي +? عمق تنهايي رادر گوگل محبوب کنيد

style=div style=0&br onmouseover=br20br