سلام عزيزان.به عمق تنهايي خوش آمديد.عزيزان من به ديدن وبي نميام پس دعوت نکنيد که شرمنده بشم.اميدوارم لحظات خوبيو در عمق تنهايي داشته باشيد.اگه نظري پيشنهادي انتقادي داشتيد بهم بگيد ممنون

عمــ ـــق تنهــ ـــایی

گاهی تنهایی ام آنقدر عمیق است*که در آسمان هم احساس میکنم در قفسم.










هنوز من از دلخوشیام چیزی نگفتم واسه تو
چه جور باید ببنم کفن شده لباس تو
چشماتو وا کن تا برات از عقده هام چیزی بگم
میخوام برات قصه از این ابرای پاییزی بگم
این همه از تو گفت دلم ساکتو سردی واسه چی
غصه ی با تو گفتنو بدون تو بگم به کی............... 

مے پسـندم پاییـز را
که معافـم مے کنـد
از پنـهان کردن ِ
دردے(!) که در صـدایم مے پیچـد ُ
اشکے(!) که در نگاهـم مے چرخـد ؛
آخر همه مـے داننـد
سـرما (!) خورده ام


بـه مَـن قـول بده 
در تـمـآمِ سال هایے کـه باقے مانـده

تــ ـآ ابـَد .....

مـُواظبـه خـودت باشے 

دیگـر نـیستـم که یاد آورے ات کنم دختــر جـ ـآن ! 

•.♥دلم گرفته است

پس کجاست شانه ای

 برای بارش؟؟♥.•  

___________________________


شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم

شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد.... سر زد از افق...مهر خاوران

شما يادتون نمياد هركي بهمون فحش ميداد كف دستمونو نشونش ميداديم ميگفتيم آيينه آيينه

شما يادتون نمياد ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم
گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه...جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا

شما يادتون نمياد زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود که رادیو بگه مدرسه ها به خاطر برف تعطیله

شما یادتون نمیاد... سیاهی کیستی ؟منم پار30 کولا

شما یادتون نمیاد پسرا شیرن مثه شمشیرن...دخترا موشن مثه خرگوشن 
 

ادامه مطلب...

_______________________


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 30 / 6 / 1390برچسب:شما یادتو نمیاد,یادگاری,کودکی یادت بخیر,جملات جالب,از یاد رفتها,از یاد رفته,خاطره,خاطرها,,ساعت23:58توسط آرمین نخستین | |


گفته بودم : ..

بی تو سخت می گذرد !..

حرفم را پس می گیرم !

بی تـــــــــو انگار اصلا نمی گذرد !! 

 

دوستای گلم حتما بقیه این کارت پستالهای زیبارو هم ببینید...

ادامه مطلب...

_______________________


ادامه مطلب


 

با بقیه عکسهای emo در ادامه مطلب همراه باشید...

___________________


ادامه مطلب


خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به مـــــــــــــن خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از ایــــــــن؟که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو بوده به دیــگران برسد
چه می کنی؟اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کنی برود ازدلت جدا باشد
به آن که دوست ترش داشتی به آن برسد
رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه نفرین نمی کنم که مباد
به او که عاشق او بودم زیان برسد
خدا کند که این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

جیجیرک به خرس گفت دوست دارم ولی خرس گفت الان زمستونه وقته خوابه زمستونیه بخواب بدن صحبت میکنیم !! خرس خوابید اما نمیدونست عمره جیرجیرک فقط 3 روزه

 باران و تگرگ را به چشمم دیدم /
افتادن برگ را به چشمم دیدم /
در واهمه ی نبودن و بودن تو /
من سختی مرگ را به چشمم دیدم .

پائیز که میرسد

حس*ها شبیه موج اند.

باز می گردند، حتی وقتی خیال می کنی دریا دیگر آرام گرفته....

•.♥گفتی : ما به درد هم نمی خوریم

  اما هرگز ندانستی که من تو را برای دردهایم نمی خواستم . . .♥.•
___________________________


غُربت یعنی 

 اَز گرمآیِ نفس هآی کسی کِه دوسش دآری دور بآشی

وَ من هَمیشهِ غَریبهِ اَم بی تو 

•.♥گفتی : ما به درد هم نمی خوریم

 اما هرگز ندانستی که من تو را برای دردهایم نمی خواستم . . .♥.•

___________________________

+نوشته شده در جمعه 30 / 6 / 1390برچسب:جملات عاشقونه,عاشقانه,جملهای عاشقانه زیبا,جملات عاشقانه غمگین,جملات جدایی,جملات جدید عاشقانه,,ساعت10:12توسط آرمین نخستین | |


در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد...
دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی...
ملا قبول کرد، شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است !!!
دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی !
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید...
دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا ، انگار نهاری در کار نیست ؟!
ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده !
دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود...
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم...!
دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید؟! دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده !!!
گفتند : ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند ؟!
ملا گقت : چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود. ..

..............................................................

داستان الاغ دم بریده

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟

+++++++++++++++ 

+نوشته شده در شنبه 29 / 6 / 1390برچسب:,ساعت19:52توسط آرمین نخستین | |


لا نصر*الدین با دوستی صحبت می*کرد.
- خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده*ای؟
ملا نصر*الدین پاسخ داد: فکر کرده*ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی*خبر بود. بعد به اصفهان رفتم؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره* آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعد به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده*ای ازدواج کنم.
- پس چرا با او ازدواج نکردی؟
- آه، رفیق! متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می*گشت!

_________________ 

+نوشته شده در شنبه 29 / 6 / 1390برچسب:,ساعت19:51توسط آرمین نخستین | |


شبي ملانصرالدين خواب ديد كه كسي ۹ دينار به او مي دهد، اما او اصرار مي كند كه ۱۰ دينار بدهد كه عدد تمام باشد. در اين وقت، از خواب بيدار شد و چيزي در دستش نديد. پشيمان شد و چشم هايش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دينار را بده، قبول دارم.»

___________________ 


روزی ملا به در خانه ی همسایه رفت و از او درخواست یک دیگ را نمود. همسایه ظرف را داد.
.
.
.
بعد از چند روز بعد ملا دیگ را به همراه یک دیگچه آورد.

.
همسایه با تعجب پرسید که دیگچه دیگر چیست؟

ملا پاسخ داد که دیگ یک دیگچه زایید و همسایه با خوشحالی پذیرفت.

چند روز بعد دوباره ملا دیگ را درخواست کرد همسایه به امید زاییدن دیگ، دیگ را به او داد و مدتی گذشت و

ملا دیگ را نیاورد.

همسایه برای دریافت دیگ خود را به در خانه ی ملا رسانید و دیگ خود را درخواست کرد.

اما ملا با گریه پاسخ داد که دیگ مُرد.

همسایه با تعجب پرسید مگر دیگ می میرد؟

ملا گفت: این بار هم مانند بار قبل دیگ در حال زاییدن بود که سر زا مرد!!!!!! 

______________________


یک روز ملا دست بچه ای را گرفت و به دکان سلمانی برد. به سلمانی گفت: من عجله دارم، اول سر مرا

بتراش ، بعد هم موهای بچه را بزن. سلمانی سر او را تراشید. ملا کلاهش را بر سر گذاشت و گفت: تا

موهای بچه را اصلاح کنی برمی گردم. سلمانی سر بچه را هم اصلاح کرد ولی خبری از آمدن ملا نشد. به ..

بچه گفت: چرا پدرت نمی آید؟ بچه جواب داد: او پدرم نبود. سلمانی گفت: پس کی بود؟ گفت:مردی بود که

درکوچه به من گفت بیا دونفری برویم مجانی اصلاح کنیم! 

______________________________


روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش

داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.

ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است
.
.
دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون
.
صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.

ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!
.
روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا

مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی! 

___________________


هواي گرم
ملانصرالدين روزگاري در شهر بغداد زندگي مي کرد.
بعد از مدتي از آنجا به شهر خودش بازگشت.
مردم به ديدنش آمدند و گفتند: جناب ملا! بگو بدانيم آنجا چه کار مي کردي؟
ملانصرالدين جواب داد: فقط عرق مي کردم! 


نيکو صورت
پسر کوچک ملانصرالدين از خانه بيرون آمد.
يکي از دوستان سراغ ملا را گرفت و گفت: پدرت کجاست؟
پسر جواب داد: در خانه است و به خدا دروغ مي گويد.
پرسيد: مگر چه مي گويد؟
پسر گفت: راستش پدرم از صبح تا حالا آينه در دست گرفته است و در آن صورت خود را مي بيند
و مي گويد: خدايا شکرت که سيرت و صورت مرا نيکو آفريدي!

شراب گرم
از ملانصرالدين پرسيدند: شراب گرم را چه مي نامند؟
ملانصرالدين گفت: گرم شراب.
باز پرسيدند: اگر سرد باشد چي؟
ملا گفت: ما آن را زود مي خوريم و مجال نمي دهيم که سرد شود 

______________


چرا به سر نمی شود خزان قصه های من
چرا نمی رسد به گوش طنین نعره های من
مرا به خلوتی رسان ترانه ای ساز کن
این شب بی ستاره را تا سحر آواز کن
مرا بخوان امید جان که در سکوت خوانده ام
گوشه نشین غربتم در انتظار مانده ام
بیا بیا عطش شکن بیا بیا که تشنه ام
بیا بیا به یاد آن سینه ی ریشه دشنه ام

.......................................................

تـو بآشی
مـن بآشمـ ؛

و ...

هــیچ ! دُنــیـآ همـ ارزانی ِ خودشآن!

.....................................................

سیگارش را می گذارد زیر لبش و می گوید :

آتیش داری داداش ؟!

جواب می دهم :

توی جیبم که نه ...
ولی در دلم دارم ...

به کارت میاد .........؟!

..................................................

کاش می*دانستی
من سکوتم حرف است
حرفهایم حرف است
خنده*هایم حرف است
کاش می*دانستی
می*توانم همه را پیش تو تفسیر کنم
کاش می*دانستی
کاش می*فهمیدی
کاش و صد کاش نمی*ترسیدی
که مبادا دل من پیش دلت گیر کند
یا نگاهم تلی از عشق بدستان تو زنجیر کند
من کمی زودتر از خیلی دیر
مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد
تو نترس...
سایه*ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد
کاش می*دانستی
چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت
در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست
تازه خواهی فهمید
مثل من عاشق مغرور شب*افروزی نیست
__________________

+نوشته شده در شنبه 29 / 6 / 1390برچسب:جملات عاشقانه,جملات عاشقونه,جملهای جدید عاشقانه,جملات جدید غمگین,,ساعت18:34توسط آرمین نخستین | |


باخت


گر چه من غریب و تنهام

بد جوری می گذره شبهام

شب و روزم شده گریه

آروم و تنگه نفسهام

لب پنجره می شینم

ریختن برگ و می بینم

میام از پنجره این ور

که بیام به پای سرور

ولیکن تو نیستی رفتی

دلتم این ور و اون ور

کاش می شد یه روز بفهمی

که سخته که ببازی

همه چیزت بشه نابود

وقتی که اوج نیازی

به خودت یواش می گی که :

مگه من چی خواسته بودم

به جز عشق پاک و ساده

مگه این خیلی زیاده ؟

اگه این خیلی زیاده

من می شم از تو طلبکار

ولی من چیزی نمی خوام

فقط این سایتو بردار

من دیگه کاری ندارم

که کجایی و چه جوری

رفتی و خدا نگهدار 

•.♥شیــــــــطان نشسته در کمین دلم

تا نکرده صیــــــد دلم

 تو بیــــا ...♥.•

____________________

+نوشته شده در شنبه 29 / 6 / 1390برچسب:,ساعت17:2توسط آرمین نخستین | |


دیشـَب یهـودلـَم کودتـآکـرد

تـُورُمیخوآست لـامصصـَب 

دوُره ے دمـوکرآسے گـذشتـه . . . سرکـُوبـش کـردم . . .!

•.♥اشتباه من اين بود ؛

هر جا رنجيدم ،

لبخند زدم فکر کردند درد ندارد ،

سنگين تر زدند ضربه ها را... ! ♥.•

____________________

+نوشته شده در شنبه 29 / 6 / 1390برچسب:,ساعت16:42توسط آرمین نخستین | |


?

Love Icons

Love Icons



با کليک روي +? عمق تنهايي رادر گوگل محبوب کنيد

style=div style=0&br onmouseover=br20br